سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ژوبر شرق شناس مشهور فرانسه در سوم ژوئن 1779 در شهر اکس ان پروانس فرانسه متولد شد. ژوبر از خانواده سرشناس پروانس بود. پدرش وکیل دعاوی بود. فراز و نشیب های سیاسی خانواده ی وی را وارد سیاست کرد. ولی علاقه باطنیش به علم وی را وارد جهان دانش کرد. روزگار چنین پیش آورد که روزی او با برادرش در کوچه ریشیلو چشمش به اعلانی افتاد که از گشایش کلاس زبانهای شرقی (ترکی ، عربی و فارسی ) و آموزشگاه زبانهای شرقی خبر می داد. ژوبر که ایتالیایی و انگلیسی می خواند یکباره مصمم شد که در این آموزشگاه نام نویسی کند و در این راه بسیار تند پیشرفت کرد به طوری که به مقامات مهم در وزارت جنگ و امور خارجه دست یافت در سال 1804 ناپلوئن وی را نزد سلطان سلیم سوم خلیفه عثمانی فرستاد تا به تخت نشینی خود را به آگاهی وی برساند. دو سال بعد به عنوان فرستاده ناپلوئن نزد فتحعلیشاه به ایران آمد و در نزدیکی مرز ایران گرفتار کردها شد تا اینکه پس از آزادی به آذربایجان آمد. زندگی علمی وی پر از هیجان می باشد در سال 1821 سفرنامه خود به دربار عثمانی و فتحعلیشاه قاجار را انتشار داد. در سال 1823 دستور زبان ترکی را و سال 1825 نسخه خطی به حروف اویغوری را خلاصه کرد. در 1826 شرح سفر از اوربنورگ به بخارا، در 1827 خلاصه فشرده شده روایت ترکی بختیارنامه از روی نسخه خطی به حروف اویغوری متعلق به کتابخانه اکسفورد را انتشار داد. برای انجمن آسیایی نیز مقالات و رساله هایی فرستاد از جمله درباره متن ترکی شرقی « تاریخ نسب نامه تاتارها » تحقیقاتی کرد. وی مرتباً درس ترکی و فارسی تدریس می کرد. مگر آنکه برای ماموریتی به خارج فرستاده شود و پس از زندگی پر فراز و نشیب فراوان در آغاز سال 1847 هنگامی که یک نسخه خطی منچو را که متعلق به فرهنگستان سن پطرزبورگ بود در دست داشته و بررسی می کرد در گذشت.

علت مسافرت ژوبر به دربار فتحعلیشاه دانستن این مطلب بود که آیا ارسال پیام دوستی از جانب فتحعلیشاه قاجار جعلی است یا نه ؟ و خلاصه اینکه وی دوستی مطمئن در برابر انگلیس و روسیه هست یا نه ؟

ژوبر پس از ترک وان در چهارم ماه مه سال 1806 به دروازه های خوی که با دقت پاسداری می شد رسید ولی با توجه به سر و وضع نامرتب وی و یارانش پذیرایی بسیار سردی از هیئت فرانسوی به عمل آمد که پس از کشف ماهیت حقیقی این اکیپ وضع پذیرایی عوض شد و حاکم برای هیئت« چندین ساززن آورد و کوشید که در برابر کوچکترین دلخواه ما خود را آماده خدمت کند[2]. » به نوشته ژوبر « خوی شهر کهنی نیست و ظاهراً دارای دژهای منظم است. در آنجا خانه های باشکوه و مسجد زیاد به چشم نمی خورد ولی بر کوچه هایش درختان سایه افکنده و در آنجا کاروانسرایی زیبا هست که مخصوص بازرگانان است. جمعیتش را می توان بیست و پنج هزار نفر به شمار آورد »[3] وی سپس به نژاد ترک مردم خوی اشاره کرده و از فتنه های جعفر قلیخان دونبولی در خوی و سلماس به عنوان عوامل مهاجرت چندین خانواده خوی نام می برد. ژوبر فردای ورود به خوی به دیدار حسین خان که پس از فرار جعفر قلیخان به گرجستان به حکومت خوی منصوب شده بود رفته [4] و محل ملاقات وی را چنین شرح می دهد : ‌« این افسر مرا در یک کلاه فرنگی که در میان باغ بر پا کرده بود پذیرفت. من در آنجا با حال تعجب درختانی دیدم به طور منظم و مقابل هم و حوضهای مرمری که دارای فواره ها بودند. این کلاه فرنگی کمی بلندتر از زمین بود و از جلو باز می شد و بوسیله پنجره های شیشه ای رنگین روشنایی می گرفت. کسانی که جزو ملتزمین حاکم بودند به خط دور او صف کشیده و در باغ دیده می شدند. حسین خان مرا با ادب پذیرفت و خیلی به من توجه کرد. شاید که بدبختی های مرا حس کرده بود. » [5] و سپس به بیان سخنان تعارف آمیز پرداخت که به تدریج از میان فارسها به میان آذربایجانی ها نفوذ کرده بود. و سپس عازم تبریز شد تا از نزدیک با عباس میرزا گفتگو نماید. محل بعدی اتراق ژوبر احمد آباد می باشد. ژوبر می نویسد : « ما را به تالاری که در میان باغی ساخته شده بود راهنمایی کردند که از دورادور آن جویباری می گذشت و بر طبق رسم محل ، آب را از مجرای خود پیچانده و برای آنکه ما را خنک و ترو و تازه کند در آب نما روانش کرده بودند. » [6] ژوبر از پذیرایی اهالی روستای احمد آباد نیز به گرمی یاد می کرد. از احمد آباد تا مرند به طول 12 فرسنگ به نوشته ژوبر [7] بیابانی است که « خاک آن خشک و بی حاصل بود ولی آنکه کاملاً شنزار باشد. در آنجا خار و خاشاک و چندین چشمه که آب خیلی فراوان ولی شورمزه داشت به چشم دیدیم. در این زمین فراخ گله های بزرگ غزال و گوزن نر وجود دارد ، حشرات بسیار نیز دیده می شود که بعضی از آنها مانند مارمولک و سوسمار هیچگونه خطرناک نیستند ولی کژدم ها ، افعی ها ، مارها گزندگیشان خیلی زهرآلود بود » [8]

ژوبر « مروندا » ی نقل شده در آثار استرابن و بطلمیوس را همان مرند امروزین می داند . به نوشته ژوبر در زمان فتحعلیشاه « بیشتر می توان آن را اجتماع چند دهکده دانست تا آنکه به آن نام شهر داد. خانه هایش را بستانهای خیلی بزرگ از هم جدا می سازد. در این بستانها قرمزدانه و تریاک عالی به دست می آید. مرند در جلگه ای واقع است که خوب آبیاری می شود و در نتیجه حاصلخیز است. جمعیت آن شهر خیلی کوچک در حدود ده هزار نفر است.»

ژوبر در طی اقامت در مرند در خانه کلانتر شهرکه سعی داشتند از اوضاع اروپا کسب خبر کنند مهمان بود. [9]

ژوبر سپس مرند را ترک کرده و راهی تبریز می شود و به نوشته ژوبر از مرند تا تبریز 12 فرسنگ می باشد که وی تخمین می زند که این رقم به 18 فرسنگ هم برسد [10] در جنوب شرق مرند به چندین دهکده ویرانه برخورد کرده و سپس به آجی چای می رسد ژوبر درباره پل سنگی این رودخانه می نویسد : « یک پل استواری که طاقهایش بر پایه های سنگ خارای سیاه زده [11]شده و حجاری های کهن آن را زینت بخشیده روی آن رودخانه برپای است » [12]ژوبر درباره زلزله های تبریز نیز می نویسد : « زلزله های هولناکی اطراف تبریز را زیرو زبر کرده و دشوار است که پیش از آنکه آنجا را به چشم ببینم تصور درستی از میزان ویرانی آنجا بکنیم اغلب ساختمانهایی که در زمان اردن سرپای بوده با چندین مرتبه تکرار این بلای عمومی واژگون شده است. در هنگامی که من در راه بودم یک تکان نسبتاً سختی را حس کردم که به بیش از چهل خانه آسیب رسانید و سبب گریختن مردم بسیاری گردید. » [13]

ژوبر به استناد کتب قدیمی شرقی نام آذربایجان را از نام کهن اتروپاتن یعنی «سرزمین آذر » [14]می داند در حالیکه چنین نیست.
و درباره نام قدیم تبریز که اکباتان است و یا شهر گازا بحث هایی به پیش
می کشد که امروزه این موارد به کلی از تاریخ رد شده است اکباتان شهر همدان است و گازا یا گنزه همان تخت سلیمان در تکاب. ژوبر می افزاید « هرچه می خواهد باشد تبریز با وسعت و بازرگانیش دومین شهر ایران به شمار می آید. شماره جمعیت آنرا تا پنجاه هزار تن می دانند. پیرامونش تقریباً پنج هزار ذرع قدیم است. دیوارهایش بلند و دارای برج و بارو است و دروازه هایش از کاشیهای رنگارنگ زیور یافته است ، در آنجا بازارهای زیبا و مسجدهایی می بینم که مناره هایشان کوتاهتر از مناره های مسجدهای ترکیه است » [15]ژوبر همچنین به نقل از حاجی خلیفه مردمان تبریز را « خودپسند ، پرافاده و بدنیت » ذکر کرده [16]می نویسد « هرگز در میان آنان یک مرد صمیمی نمی یابید و اگر در این دنیا به یک دوست دروغین برخوردید بدانید که او تبریزی است یا لااقل کسی است که به آنها شبیه است » [17]ژوبر سپس به اقدامات عباس میرزا برای اثبات امنیت در آذربایجان و برگرداندن مهاجران آذربایجانی به داخل آذربایجان اشاره کرده می نویسد : « خوب می توان باور کرد که در حمایت یک حکومت معتدل و آرام آذربایجان به ضرر ترکیه آسیا که در صحنه آنقدر آزار و دست اندازی ، شورش ها و جنگهای داخلی می باشد و که همه ساله دهکده هایش از جمعیت تهی و کشتزارهای تازه های از کشت محروم می گردد می تواند پیشرفت خود را به حال پیشین خود برگرداند و مهاجرین آنجا را در خود جای دهد » [18]ژوبر سپس به ملاقاتش با فتحعلیخان که نایب احمدخان بیگلربیگی آذربایجان بود اشاره کرد و وی را مشخص تر از سایر هم وطنانش می داند به نوشته ژوبر : فتحعلیخان درباره پیشرفت دانشها ، هنرها ، صنایع و تمدن غرب خیلی کنجکاوی از خود نشان می داد او با من اغلب از طرز به کاربردن قطب نما ، اختراع برق گیر ، بالون و تلگراف ، کشورهایی که دریانوردان اروپایی کشف کرده اند ، پدیده های برقی ، مایه کوبی و آبله کوبی می پرسید. شرح فیروزی های فرانسه ، تصورات شرقی او را به شور در می آورد ... » [19]ژوبر سپس تبریز را به قصد اردبیل که عباس میرزا در آنجا اردو زده بود ترک می کند. سعید آباد محلی که راههای اردبیل و تهران از آنجا جدا می شود و به سیراب رسیدند ژوبر این مناطق را چنین توضیح می دهد « سرزمینی که از تبریز تا دریای خزر گسترش یافته چندان خوش منظر نیست. جلگه ها کمی ناهموار است.

مرغزارها پراکنده و کم ، چندین دهکده با دیوارهای بلند و برجهای کوچک ، سیاه چادرهای پشمی که در کنار جویبارها افراشته اند ، کاروانسراهای ویرانه ، پلهایی که طاقهایشان نیمه شکسته شده و در دورتر چندین کوه که قله آنها سر به آسمان لاجوردی کشیده اینها چیزهایی است که به چشم مسافر در این ناحیه برمی خورد » [20]

ژوبر خانه های این قسمت از آذربایجان را چنین توصیف می کند « خانه های مردم در این بخش آذربایجان طاقدار است و از طراز زمین گودتر ساخته شده است. هنگامی که اینها را می آزماییم به این عقیده می رسیم که پیش از این رسم عمومی مردم این سرزمین بر این بوده که در زیرزمین زندگی کنند » وی سپس این نوع خانه سازی در آذربایجان را مشابه خانه های مردم در گرجستان و ارمنستان می داند و سپس می افزاید : « محل سکنی رئیس خانواده بیش از یک اطاق نیست که در اطرافش نیمکتهای پهن سنگی نهاده که آنها را با قالی یا حصیر پوشانده اند و به جای تختخواب و میز به کار می رود. زنان و کودکان در جای دیگر زیست می کنند » ژوبر از آبادی دشتها ، با روی زمین و فراوانی آب اردبیل به گرمی یاد می کند و به مقدس بودن شهر اردبیل در میان آذربایجانیان اشاراتی می کند و علت آن وجود آرامگاه شیخ صفی ، شیخ حیدر و شاه اسماعیل صفوی می داند 0

ژوبر اردبیل را یک انبار کالای بزرگ بازرگانی می داند که محل تقاطع کاروان هایی است که از تفلیس ، دربند و باکو به تهران و اصفهان می روند . « بازارهای این شهر به خوبی نگهداری می شود ولی درباره استحکانات آن باید گفت که از متوسط کمتر هستند ، اردبیل ساختمانهای شایان که بتوانند مانند درگاهی باشد خیلی کم دارد چنانکه عباس میرزا برای جای دادن دربارش ناگریز شد که در زیر چادر ، تمام زمستان سال 1805 م را بگذراند ». ولی محل سکونت ژوبر در اردبیل را یک عمارت در کاخ وزیر « میرزا بزرگ » انتخاب کردند . به نظر ژوبر این عمل کاملاً معنی دار و نشاندهنده اهمیت وی برای عباس میرزا بود. ژوبر در اردبیل به ملاقات عباس میرزا رفته و مجذوب دلاوریها ، بی باکی ها و سن کم وی ( 19 سال ) قرار می گیرد که در رأس سپاه عظیم آذربایجان قرار گرفتهاست. توصیف ژوبر از عباس میرزا یکی از دقیق ترین توصیفات وی در تاریخ می باشد.

ژوبر پس از یک هفته اقامت در اردبیل عازم خلخال شد تا از آنجا رهسپار زنجان و سلطانیه و تهران گردد.

ژوبر شهر خلخال را چنین تعریف می کند : « شهر خلخال میان صخره ساخته شده و لیکن یک چشمه آب روان بسیار زیبا به آن دره خنکی می دهد و به سرزمین های پیرامونش خرمی می بخشد .. » [21]

زنجان به نوشته ژوبر دارای حدود دو هزار خانه می باشد « این شهر دارای بازاری زیباست که در آن افشارها تیره ی چادر نشین که در خمسه فرمانروایی می کنند قالیها ، نمدها ، بافته های پشمی خود را می فروشند و ماهوت ، اسلحه ، باروت و ساچمه می خرند. کاخ خان فراخ است و بنای آن زیباست ... دو راهی که از تبریز و اردبیل به سوی تهران می روند در زنجان به هم می پیوندند. در آنجا این دره که از طوروس باستان و رشته ای که کرانه های دریای خزر را مانند کمربند در میان گرفته است تشکیل شده وسیع می شود کوهها به طور نامحسوسی از رود قزل اوزن که آذربایجان را از عراق عجم جدا می کند کوتاهتر می شوند. هوا کشش خود را از دست می دهد و زمین بی حاصلتر می شود. در این سرزمین اگر رودی مانند نیل روان بود ، این دره مانند مصر خود را می نمایاند حال که چنین نیست بی شباهت به بحر بلاماء نمی باشد.

سلطانیه دیگر شهری است که ویرانه های آن ژوبر را به شگفت می آورد « چرا چنین شهری که این اندازه آباد و پرجمعیت بوده تقریباً تمامش نابود شده و شهر دیگری از بقایای آن ساخته شده است. چرا علف هرزه سکوی قصرها ، حیاط مسجدها ، محوطه بازارها را گرفته است؟

مردمانش به من گفتند همه ویرانیها به سبب اهمال کاری دولت و ثمره نفاق داخلی است » [22]

ژوبر اطراف سلطانیه را چنین توضیح می دهد : « اطراف سلطانیه را چمنزارهای طبیعی فراگرفته و به کلی از درخت محروم است و این مرغزارها با آب جویبارها آبیاری می شود. یک کاخ به دستو شاه در آنجا ساخته اند که بر تمام جلگه شرف است فتحعلیشاه هر ساله سپاه خود را در آنجا می بیند » و در موقع خشکسالی به جای دیگر رهسپار می شود .

ژوبر ابهر را به خوبی توصیف می کند :« در جهان جائی خنک تر و شادی بخش تر از باغهای این دهکده آفریده نشده است اگر بتوانیم این مجموعه خانه های تمیز و راحت را که با معماری زیبایی ساخته شده اند چنین بنامیم تنها کار مردم ابهر و پیرامونش این است که توجه به بستانکاری خود بکنند و از کشاورزی جز ملایمت و شیرینی چیز دیگری نمی بینند آنها هرگز ناگزیر نشده اند که در زمین بی حاصلی روزی خود را به زور بیرون بکشند و نه در برابر سرمای زمستان یا در برابر دم سوزان و ورزش بادهای زهرآلود جان خود را به خطر بیاندازد . چقدر خوشبخت می بودند اگر می توانستند از آزار بیدادگران که اغلب باید تحملشان را بکنند در پناه بودند. » ژوبر سپس به تهران رفته و در دربار فتحعلیشاه قاجارمورد استقبال قرار می گیرد و پس از مذاکرات و اقامت نسبتاً طولانی در تهران همراه با فتحعلیشاه جهت سان قوشون عازم سلطانیه می شود و سلطانیه دیگر بار میعادگاه قوشون قاجار می گردد. به نوشته ژوبر « لشگرگاه تقریباً به شکل دایره بود. سراپرده شاهی در مرکز جا داشت و درش رو به قبله باز می شد. خرگاه اصلی که به کار دیوانخانه یا بارگاه می خورد با نه تا دیرک که 25 تا 30 پا بلندیش می شد برافراشته گردیده بود و بر سر دیرکها گلوله های مسی مطلا نهاده بودند و فاصله آنها از هم تقریباً ده پا می شد. پارچه های ابریشمی قلابدوزی شده زربفت دیوارهای آن خرگاه به شمار می رفت و قالیهای گرانبها روی زمین را پوشانده بود. شاه بر روی سکویی که در کنج خرگاه در طرف راست حاضران گذاشته بودند می نشست.

دیوانخانه مانند اغلب سراپرده های شاهی سه حصار دارد. نخستین دیواره اش که قسمت بیرونی آنست از جنس پارچه خشنی است که به کمک طناب و میخ چوبی سرپایش کرده اند. دومین دیواره که جنبش از تافته است از پارچه ای ریزبافت درست شده که می توان مانند پرده آنرا بالا زد. سومین دیواره از یک [23]شبکه نوارهای باریک تیطان ابریشمی که تصویرهای مختلفی از آنها درآورده اند. قسمتی از این پرده سرای را از جایی بالا می زنند تا باد بوزد. هیچکس بی اجازه شاه نمی تواند که در این جایگاه مقدس داخل شود.سربازان در جلوی در آن ایستاده و در انتظار فرمان هستند. نگهبانان فراوان شاه پیوسته همه خیابانهای اطرافش را می پایند. ساعت سلام شاه را شیپورچی ها و طبال ها اعلام می کنند. و همه بزرگان دربار خود را به شتاب می رسانند و کسانی که در انجام این تکلیف کوتاهی کرده باشند تنبیه خیلی سخت می شدند یا بزور یک عذر موجه بخشیده می شدند. چادرهای حرم با دیوانخانه کمی فاصله دارند. اینطور می گویند که داخل آنها خیلی باشکوهتر از چادرهای دیگر است » [24]ژوبر چهارده ژویه از سلطانیه به طرف مرکز آذربایجان حرکت کرد و پس از عبور از زنجان ، آق کند به میانه می رسد. به نوشته ژوبر « این شهر قابل توجه نیست و در یک جلگه ی بارور که در آن برنج می کارند قرار دارد و از آب کوچکی که بعداً به قزل اوزن می ریزد سیراب می شود بر روی این رود پل باریکی زده اند که دارای بیست و سه طاق است. وضع آن نسبتاً خوب مانده است. به راهی منتهی می شود که سنگفرش شده و ساخت آن تقریباً شبیه به جاده های رومیان است. که اغلب در ایتالیا و جاهای دیگر به آنها برمی خوریم. می گویند که آن کار شاه عباس است ولی من در آن شک دارم و باید کهن تر باشد.راهها چه می خواهد باشد گودال هایی که آنرا قطع می کند سبب شده که هیچگونه بهره ای از آن برده نشود » ژوبر سپس پس از عبور از تورکمن چای و سعیدآباد به تبریز می رسد. در تبریز به ملاقات احمد خان فرمانروای کل آذربایجان که در باغهای بیرون شهر اردو زده بودند و وی را چنین در می یابد « او مردی بود در حدود شصت و پنج سال ، ظاهرش اینجور حکم می کرد که مردی با فهم و شعور است و خیلی طرف توجه و احترام می باشد. در این عقیده بود که می توان با کامیابی ارتش ایران را به پای فنون نظام اروپایی رساند او کار تغییرات ارتش را با این آغاز کرده بود که سپاهیان خود را از مقدار زیاد باروبنه ای که همواره باد با خود بکشند و این مرسوم ارتش شرقیهاست خلاص کند. احمد خان با سالخوردگی یک استاد اسب سواری بود. بسیار علاقه مند به یک اسلحه خوب بود و بدین جهت بسیاری از آنها را داشت. »[25]. ژوبر پس از گشت و گذاری در بازار تبریز و دریافت چند شال هدیه از احمد خان روز بیست و هفتم تبریز را به مقصد خوی ترک و روز سی و یکم به خوی رسیده و پس از سه روز عازم عثمانی و اروپا می شود و بدین ترتیب شرح وی از آذربایجان به اتمام می رسد.


[1] tohidmelikzade@yahoo.com
www.tohidmelikzade.blogfa.com



تاریخ : | 2:13 عصر | نویسنده : جانم فدای رهبر | نظر